سخت پایلغتنامه دهخداسخت پای . [ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از توانا و ثابت قدم . (آنندراج ). ستور که قوائم آن سخت بود : سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و
سخت پایلغتنامه دهخداسخت پای . [ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از توانا و ثابت قدم . (آنندراج ). ستور که قوائم آن سخت بود : سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و
پالاللغتنامه دهخداپالال . (ص ، اِ) پالوده بود سخت و دیگر چیزی بود سخت پاینده . ظاهراً این صورت تصحیف و تحریفی است از پالاپال .
پالایاللغتنامه دهخداپالایال . (ص مرکب ، اِ مرکب ) پالوده سخت . (اوبهی ). چیزی بود سخت پاینده . (اوبهی ). و شعوری سخت تابنده و هم بمعنی سیّال و میّال گفته است و ظاهراً مصحف پالاپال
پالاپاللغتنامه دهخداپالاپال . (ص مرکب ، اِ مرکب ) در فرهنگ اسدی چاپ ... پاول هورن آمده است : چیزی بود که سخت پاینده بود تازیش سیّال بود. دقیقی گفت : بفر و هیبت شمشیر تو قرار گرفت ز
رهسلغتنامه دهخدارهس . [ رَ ] (ع مص ) سخت پاسپر کردن راهی را. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). سخت سپردن . (منتهی الارب ). سخت پایمال کردن و سخت سپردن . (از آنندراج ).