سختگیر، سختگیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیگذشت، جدی، خشن، دشوارگیر، سرسخت، عنیف، مقرراتی ≠ سهلگیر، مسامحهکار ۲. مشکلپسند، دیرپسند
شخترلغتنامه دهخداشختر. [ ش َ ت ُ ] (ع اِ) شختور. شختورة. کشتی بزرگ . ج ، شخاتیر. (از دزی ج 1 ص 733).
سختگیردیکشنری فارسی به انگلیسیaustere, exacting, exigent, hardheaded, inclement, pertinacious, rigid, rugged, squeamish, stern, stickler, strait, strait-laced, strict, tough, unbending, uncharitable
سختگیردیکشنری فارسی به انگلیسیaustere, exacting, exigent, hardheaded, inclement, pertinacious, rigid, rugged, squeamish, stern, stickler, strait, strait-laced, strict, tough, unbending, uncharitable
سختگیرفرهنگ فارسی معین( ~ .) (ص فا.) 1 - آن که بر دیگران سخت می گیرد.2 - باریک بین ،دقیق . 3 - حریص . 4 - بهانه گیر.
سختگیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام سختگیر، دقیق، منضبط، صریح، جدی مشکلپسند، انتقادی کلهشق، بیرحم زاهدانه، ترشرو، ریاضتکش
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
سختگیردیکشنری فارسی به انگلیسیaustere, exacting, exigent, hardheaded, inclement, pertinacious, rigid, rugged, squeamish, stern, stickler, strait, strait-laced, strict, tough, unbending, uncharitable
سختگیرفرهنگ فارسی معین( ~ .) (ص فا.) 1 - آن که بر دیگران سخت می گیرد.2 - باریک بین ،دقیق . 3 - حریص . 4 - بهانه گیر.
سختگیر، سختگیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیگذشت، جدی، خشن، دشوارگیر، سرسخت، عنیف، مقرراتی ≠ سهلگیر، مسامحهکار ۲. مشکلپسند، دیرپسند
سختگیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام سختگیر، دقیق، منضبط، صریح، جدی مشکلپسند، انتقادی کلهشق، بیرحم زاهدانه، ترشرو، ریاضتکش