سهم 3Sagitta, Sge, Arrowواژههای مصوب فرهنگستانسومین صورت فلکی کوچک در آسمان شمالی (northern sky) و نزدیک به مثلث بزرگ تابستانی که به شکل تیرِ ازکمانرهاشده تصور میشود
تاجمُهرهkeystone, key block, clavis, sagitta, mensole, key 1واژههای مصوب فرهنگستانمهرهای که در تاج چَفته قرار میگیرد و سبب استحکام سازه میشود یا صرفاً نقش تزیینی دارد
تکینه 1sachetواژههای مصوب فرهنگستانکیسهای کوچک و دورانداختنی، معمولاً از جنس پلاستیک، محتوی مقادیری از مواد غذایی یا بهداشتی یا دارویی، در حد یک بار مصرف
شپیختگیلغتنامه دهخداشپیختگی . [ ش ِ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شپیخته . رجوع به شپیخته و شپیختن شود.
سختگیر، سختگیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیگذشت، جدی، خشن، دشوارگیر، سرسخت، عنیف، مقرراتی ≠ سهلگیر، مسامحهکار ۲. مشکلپسند، دیرپسند
سختگیردیکشنری فارسی به انگلیسیaustere, exacting, exigent, hardheaded, inclement, pertinacious, rigid, rugged, squeamish, stern, stickler, strait, strait-laced, strict, tough, unbending, uncharitable
سختگیرانهدیکشنری فارسی به انگلیسیclose, hard, exactingly, fastidiously, hard-line, highhanded, pertinacious, rigid, stern, sternly, strict, strictly, stringent
سختگیریدیکشنری فارسی به انگلیسیausterity, clampdown, fastidiousness, pertinacity, rigidity, rigor, rigour, severity, sternness, stiffness, strictness, stringency, toughness
سختگیرفرهنگ فارسی معین( ~ .) (ص فا.) 1 - آن که بر دیگران سخت می گیرد.2 - باریک بین ،دقیق . 3 - حریص . 4 - بهانه گیر.
ناسختگیلغتنامه دهخداناسختگی . [ س َ / س ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) سخته نبودن . ناسنجیدگی . مقابل سختگی . رجوع به سختگی شود.
فرنخةلغتنامه دهخدافرنخة. [ ف َ ن َ خ َ ] (ع اِمص ) نرمی سپس سختگی . || آرامش بعد رمیدگی . (منتهی الارب ).
صحللغتنامه دهخداصحل . [ ص َ ] (ع اِمص ) گلوگرفتگی یا سختگی سینه . شکستگی آواز. نارسائی آواز. (منتهی الارب ).
فتللغتنامه دهخدافتل . [ ف َ ت َ ] (ع اِمص ) برآمدگی و سختگی آرنج شتر، یا دوری میان آرنج و پهلوی آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
سفاقةلغتنامه دهخداسفاقة. [ س َ ق َ ] (ع مص ) سختگی جامه و سخت شدن آن . || شوخ دیدگی و شوخ رویی . (منتهی الارب ). سخت روی شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
سختگیردیکشنری فارسی به انگلیسیaustere, exacting, exigent, hardheaded, inclement, pertinacious, rigid, rugged, squeamish, stern, stickler, strait, strait-laced, strict, tough, unbending, uncharitable
سختگیرانهدیکشنری فارسی به انگلیسیclose, hard, exactingly, fastidiously, hard-line, highhanded, pertinacious, rigid, stern, sternly, strict, strictly, stringent
ناسختگیلغتنامه دهخداناسختگی . [ س َ / س ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) سخته نبودن . ناسنجیدگی . مقابل سختگی . رجوع به سختگی شود.