سبشلغتنامه دهخداسبش .[ س َ ب ِ ] (اِ) شپش . جانوری است گزنده : من بفریاد از عنای سبش نیش از الماس دارد او به گزش . طیّان (از فرهنگ اسدی ).رجوع به سپش و شپش شود.
سخبرلغتنامه دهخداسخبر. [ س َ ب َ ] (اِخ ) یاقوت نویسد: موضعی است وگمان میکنم در نزدیکی نجران است . (معجم البلدان ).
سخبرلغتنامه دهخداسخبر. [ س َ ب َ ] (ع اِ) نوعی از درخت که به اذخر ماند و مار آن را دوست دارد. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || رکب فلان السخبر؛ بی وفایی نمود. (من
مشکل شدنفرهنگ مترادف و متضادسختشدن، دشوار شدن، پیچیده شدن، بغرنج شدن، غامض شدن، شاق شدن، مغلق شدن، حاد شدن ≠ ساده گشتن، سهل شدن، آسان شدن
سبشلغتنامه دهخداسبش .[ س َ ب ِ ] (اِ) شپش . جانوری است گزنده : من بفریاد از عنای سبش نیش از الماس دارد او به گزش . طیّان (از فرهنگ اسدی ).رجوع به سپش و شپش شود.
سخبرلغتنامه دهخداسخبر. [ س َ ب َ ] (اِخ ) یاقوت نویسد: موضعی است وگمان میکنم در نزدیکی نجران است . (معجم البلدان ).