سحسحلغتنامه دهخداسحسح . [ س َ س َ ] (ع اِ) ساحت خانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : و سحساح خطوب و خطر بر ساحة و سحسح ایران متقاطر بودی . (دره ٔ نادره چ شهیدی ص 676). || (ص )
صحصحلغتنامه دهخداصحصح . [ ص َ ص َ ] (اِخ ) پدر محرز که یکی از بنی تیم اﷲبن ثعلبة است . (منتهی الارب ).
صحصحلغتنامه دهخداصحصح . [ ص َ ص َ ] (اِخ ) نام مردی است که در عهد رشید در جزیره ای خروج کرد و بر دیار ربیعة دست یافت و رشید کس بجنگ او فرستاد و به سال 171 هَ . ق . بقتل رسید. (ض
سحسحةلغتنامه دهخداسحسحة.[ س َ س َ ح َ ] (ع اِ) ساحت خانه . (منتهی الارب ). عرصه ٔ دار. (اقرب الموارد). میان سرای . (مهذب الاسماء).
سحاحةلغتنامه دهخداسحاحة. [ س َح ْ حا ح َ ] (ع ص ) مؤنث سَحّاح . (منتهی الارب ): عین سحاحة؛ اشک ریزنده . (از اقرب الموارد).
سحسحةلغتنامه دهخداسحسحة.[ س َ س َ ح َ ] (ع اِ) ساحت خانه . (منتهی الارب ). عرصه ٔ دار. (اقرب الموارد). میان سرای . (مهذب الاسماء).
سحساحلغتنامه دهخداسحساح . [ س َ ] (ع ص ، اِ) باران سخت ریزان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : و این داهیه تا سه عام بر خاص و عام متواتر و ساحیه و سحساح خطوب و خطر بر ساحة و سحسح