سحائفلغتنامه دهخداسحائف . [ س َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ سحیفة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به سحیفة شود.
سحافلغتنامه دهخداسحاف . [ س ِ ] (ع اِ) بیماری سل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کاهش . (مهذب الاسماء).
سحاقةلغتنامه دهخداسحاقة. [ س َح ْ حا ق َ ] (ع ص ) بسیار کوبنده . (اقرب الموارد). زن سعتری . (دهار) (مهذب الاسماء): امراءة سحاقة؛ زن بزرگ و فروهشته پستان و این نعت بدانست مر زنان
sportدیکشنری انگلیسی به فارسیورزش، بازی، سرگرمی، شوخی، الت بازی، نمایش تفریحی، شکار و ماهیگری و امثال آن، بازی کردن
سحائفلغتنامه دهخداسحائف . [ س َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ سحیفة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به سحیفة شود.
سحافلغتنامه دهخداسحاف . [ س ِ ] (ع اِ) بیماری سل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کاهش . (مهذب الاسماء).
سحاقةلغتنامه دهخداسحاقة. [ س َح ْ حا ق َ ] (ع ص ) بسیار کوبنده . (اقرب الموارد). زن سعتری . (دهار) (مهذب الاسماء): امراءة سحاقة؛ زن بزرگ و فروهشته پستان و این نعت بدانست مر زنان