سحافلغتنامه دهخداسحاف . [ س ِ ] (ع اِ) بیماری سل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کاهش . (مهذب الاسماء).
سحفلغتنامه دهخداسحف . [ س َ ] (ع مص ) نیک برکندن موی از پوست چندانکه باقی نماند از آن . (اقرب الموارد). || تراشیدن . ستردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || با
سحیفلغتنامه دهخداسحیف . [ س َ ] (ع اِ) آواز آسیا. (منتهی الارب ). آواز آسیا گاهی که بگردد. (اقرب الموارد).
سحوفلغتنامه دهخداسحوف . [ س َ ] (ع ص ، اِ) فربه و بسیار پیه . مذکر و مؤنث در وی یکسانست . (منتهی الارب ). || دلو سحوف : دلوی که بر گیردو بر دارد آنچه آب در چاه باشد. (منتهی الا
سحافلغتنامه دهخداسحاف . [ س ِ ] (ع اِ) بیماری سل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کاهش . (مهذب الاسماء).
سحفلغتنامه دهخداسحف . [ س َ ] (ع مص ) نیک برکندن موی از پوست چندانکه باقی نماند از آن . (اقرب الموارد). || تراشیدن . ستردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || با
سحیفلغتنامه دهخداسحیف . [ س َ ] (ع اِ) آواز آسیا. (منتهی الارب ). آواز آسیا گاهی که بگردد. (اقرب الموارد).
سحوفلغتنامه دهخداسحوف . [ س َ ] (ع ص ، اِ) فربه و بسیار پیه . مذکر و مؤنث در وی یکسانست . (منتهی الارب ). || دلو سحوف : دلوی که بر گیردو بر دارد آنچه آب در چاه باشد. (منتهی الا