سجاحلغتنامه دهخداسجاح . [ س َ ] (اِخ ) بنت الحارث بن سوید تمیمیة متنبیة. نام زنی متنبیة که در کذب بدان مثل زنند و گفته اند: اکذب من سجاح . (منتهی الارب ). نام زنی از بنی تمیم ،
سجاحتلغتنامه دهخداسجاحت . [ س َ ح َ ] (از ع ، مص ) نرم خوی بودن : بر رجاحت عقل و سجاحت خلق و صدق وفا واتساع عرصه کرم ... آفرینها گفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). مرد از کمال کرم و
سجاحتلغتنامه دهخداسجاحت . [ س َ ح َ ] (از ع ، مص ) نرم خوی بودن : بر رجاحت عقل و سجاحت خلق و صدق وفا واتساع عرصه کرم ... آفرینها گفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). مرد از کمال کرم و
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ )ابن سوید پدر سجاح است و سجاح همان زنی است که به عهد ابوبکر دعوی پیغامبری کرد و بعد از آن با مسیلمة الکذاب یکی شد و مسیلمه او را بزنی بگرفت .
ام صادرلغتنامه دهخداام صادر. [ اُم ْ م ِ دِ ] (اِخ ) کنیه ٔ سجاح زن مسیلمه ٔ کذاب است . (از المرصع).
شیثلغتنامه دهخداشیث . [ ش َ ] (اِخ ) ابن ربعی مؤذن سجاح که ازطرف مسیلمه ٔ کذاب دستور یافت که در قوم خود ندا دهدکه مسیلمه نماز بامداد و خفتن را بخاطر عشق به سجاح از شما برداشته