self sufficiencyدیکشنری انگلیسی به فارسیکافی بودن، خودبسی، استغناء، کف نفس، استغناء طبع، خود رایی، خود سری
self-sufficiencyدیکشنری انگلیسی به فارسیخودکارآمدی، خودبسی، استغناء، کف نفس، استغناء طبع، خود رایی، خود سری
پولادسنبلغتنامه دهخداپولادسنب . [ سُمْب ْ س ُ ] (نف مرکب ) که پولاد را سنبد. عظیم سخت : عزم تو کشورگشاو خشم تو بدخواه سوزرمح تو پولادسنب و تیغ تو جوشن گداز.فرخی .
دارسنبلغتنامه دهخدادارسنب . [سُمْب ْ ] (اِ مرکب ) دارکوب . رجوع به داربر شود. || مته ، وسیله ٔ سوراخ کردن . (ناظم الاطباء).