ساقرچیلغتنامه دهخداساقرچی . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان انگوران بخش قانشان شهرستان زنجان ، واقع در 36هزارگزی باختری قانشان ، و 6 هزارگزی راه مالرو عمومی ، کوهستانی و سردسیر،
ساقری سوختهلغتنامه دهخداساقری سوخته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) قسمی چرم گرانبها.سختیان . پرنداخ . کیمخت . رجوع به ساغری سوخته شود.
ساقریلغتنامه دهخداساقری . (ترکی ، اِ) ساغری . کیمخت . (آنندراج از بهار عجم ) (ملحقات برهان ). چرمی است که از پوست کفل خر یا اسب ساخته شود. چسته . || کفل اسب . || قسمی کفش طلاب دی
servedدیکشنری انگلیسی به فارسیخدمت کرده است، خدمت کردن، پیشخدمتی کردن، خدمت انجام دادن، بکار رفتن، بدرد خوردن، توپ را زدن، خوراک دادن
ساقرچیلغتنامه دهخداساقرچی . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان انگوران بخش قانشان شهرستان زنجان ، واقع در 36هزارگزی باختری قانشان ، و 6 هزارگزی راه مالرو عمومی ، کوهستانی و سردسیر،
ساقری سوختهلغتنامه دهخداساقری سوخته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) قسمی چرم گرانبها.سختیان . پرنداخ . کیمخت . رجوع به ساغری سوخته شود.
ساقریلغتنامه دهخداساقری . (ترکی ، اِ) ساغری . کیمخت . (آنندراج از بهار عجم ) (ملحقات برهان ). چرمی است که از پوست کفل خر یا اسب ساخته شود. چسته . || کفل اسب . || قسمی کفش طلاب دی