اهبتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنچه از وسایل سفر تهیه کنند؛ لوازم زندگانی.۲. سازوبرگ جنگ.۳. سازوسامان.
بسیجفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (نظامی) آمادگی نیروی نظامی.۲. [قدیمی] اسباب؛ سامان.۳. (اسم) [قدیمی] سازوسامان جنگ: ◻︎ تدبیر ملک را و بسیج نبرد را / برتر ز بهمنی و فزون از سکندری (فرخی: ۳۸۲)
بسیجیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آماده کردن؛ مهیا ساختن؛ سامان دادن.۲. آماده کردن سازوسامان سفر.۳. آهنگ کردن.
پربرگفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. گیاهی که برگ بسیار دارد؛ بسیاربرگ.۲. [قدیمی] کسی که سازوسامان و توشۀ بسیار دارد.
ساختفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ساختهشده.۲. (اسم مصدر) ساختن.۳. (اسم) ساختار.۴. [قدیمی] یراق و زین اسب؛ سازوبرگ.۵. [قدیمی] سلاح جنگ. ساختوپاخت: [عامیانه، مجاز] قرارداد نهانی بین دو یا چند