ستیهیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ستیز کردن، ستیزیدن، لجاج کردن، ستهیدن، جدال کردن ۲. نافرمانی کردن، گردنکشی کردن ≠ مطیع بودن
ستیهشلغتنامه دهخداستیهش . [ س ِ هَِ ] (اِمص ) لجاجت و ستیزندگی . (برهان ) (آنندراج ). جنگ و ستیزه . (غیاث ). اسم مصدر از ستیهیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : ای از ستیهش تو ه
ستیهیدنلغتنامه دهخداستیهیدن . [ س ِ دَ ] (مص ) ستهیدن . در اوراق مانوی بپارتی «ستی هگ » (نزاع طلب ،ستیزه جو)، ستیهیدن فارسی مشتق از «سته » = ستیغ فارسی است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ
ستیهیدنفرهنگ انتشارات معین(س دَ)(مص ل .)= ستهیدن : 1 - ستیزه کردن . 2 - نافرمانی کردن . 3 - لجاج کردن .
ستیهشلغتنامه دهخداستیهش . [ س ِ هَِ ] (اِمص ) لجاجت و ستیزندگی . (برهان ) (آنندراج ). جنگ و ستیزه . (غیاث ). اسم مصدر از ستیهیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : ای از ستیهش تو ه
ستیهیدنلغتنامه دهخداستیهیدن . [ س ِ دَ ] (مص ) ستهیدن . در اوراق مانوی بپارتی «ستی هگ » (نزاع طلب ،ستیزه جو)، ستیهیدن فارسی مشتق از «سته » = ستیغ فارسی است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ
تهمکلغتنامه دهخداتهمک .[ ت َ هََ م ْ م ُ ] (ع مص ) ستیهیدن . || کوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در بطالت و تباهی انداختن نفس خود را. (منت
تعصیصلغتنامه دهخداتعصیص . [ ت َ ] (ع مص ) ستیهیدن بر غریم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الحاح کردن بر بدهکار. (از اقرب الموارد).