ستوهیلغتنامه دهخداستوهی . [ س ُ ] (حامص ) سیرآمدگی . ضجرت . بجان آمدگی . اذی . اذیت . (دستوراللغة). || ترس . وحشت . (ولف ) : چوروز از شب آمد بکوشش ستوه ستوهی گرفته فرو شد بکوه .ف
ستوهیفرهنگ انتشارات معین(سُ) (حامص .) 1 - خستگی . 2 - درماندگی ، ناتوانی . 3 - پریشانی . 4 - دلتنگی ، افسردگی .
ستوهیدنلغتنامه دهخداستوهیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) نفرت داشتن و بتنگ آمدن . (آنندراج ). بیزار بودن : سپهر گشتت دایه گریز از این دایه زمانه بودت مادر ستوه از این مادر.مسعودسعد.
ستوهیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. به ستوه آمدن؛ به تنگ آمدن.۲. خسته و درمانده شدن.۳. ستیزه کردن.
ستوهیدنلغتنامه دهخداستوهیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) نفرت داشتن و بتنگ آمدن . (آنندراج ). بیزار بودن : سپهر گشتت دایه گریز از این دایه زمانه بودت مادر ستوه از این مادر.مسعودسعد.
عذابفرهنگ مترادف و متضادآزار، اذیت، تعب، رنج، زجر، زحمت، ستوهی، سختی، شدت، شکنجه، صدمه، عقوبت، عنا، محنت، محنت، وبال
اذیلغتنامه دهخدااذی . [ اَ ذا ] (ع مص ، اِمص ) رنجش . ستوهی . (دستوراللغة). آزار. رنج . (مهذب الاسماء). چیزیکه آزار دهد. (آنندراج ). مکروه . (مهذب الاسماء). آزرده شدن . رنجه شد
اذیتلغتنامه دهخدااذیت . [ اَ ذی ی َ ] (ع مص ، اِمص ) آزار. (غیاث اللغات ). ستوهی . (دستوراللغة). رنج . (غیاث اللغات ). کربت . کرب . زحمت . کدّ. تعب . عنا. محنت . شکنجه . عذاب .