ستوللغتنامه دهخداستول . [ س ُ] (اِ) گندم خام که هنوز در خوشه باشد. (آنندراج ). ستل . (ناظم الاطباء). || خرد کردن . نرم کردن . له کردن . || برشته کردن . (استینگاس ).
مکابوجلغتنامه دهخدامکابوج . [ م َ ] (اِ) در لهجه ٔ گیلانی ، ذرت . بلال . گندم مکه (مکا، همان مکه است و بوج ، برنج و گندم سبز نارسیده که ستول کنند بزبان گیل دیلمانی ). (از یادداشت
سترگلغتنامه دهخداسترگ . [ س ُ / س َ / س ِ ت ُ ] (ص ) هندی باستان «ستورا» (ضخیم ، عریض )، «ستولا» (درشت ، ضخیم ، بزرگ )، پهلوی «ستورگ » ، کردی «اوستور» ، استی «ست اور، ست ایر» (ب
بوجلغتنامه دهخدابوج . [ ب َ / بُو ] (اِ) بوچ . تکبر. غرور. || خودنمایی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || کر و فر. (فرهنگ فارسی معین ). برای همه ٔ معانی رجوع به بوچ شود.