ستوردنلغتنامه دهخداستوردن . [ س ُ / س ِ دَ ] (مص ) ستردن که تراشیدن و حک نمودن و پاک کردن باشد. (برهان ). ستردن . (جهانگیری ). رجوع به ستردن شود.
ستوردانلغتنامه دهخداستوردان . [ س ُ ] (اِ مرکب ) اصطبل . (آنندراج ) : زحل دلالت دارد بر سردابها و ستوردانها. (التفهیم ).
ستردنلغتنامه دهخداستردن . [ س ِ / س ُ ت ُ دَ ] (مص ) (از: ستر+ دن ، پسوند مصدری ) رجوع کنید به ستوردن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). محو. (مجمل اللغة)(تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) (دهار). محو کردن . نابود کردن . (ناظم الاطباء). زدودن