ستهیلغتنامه دهخداستهی . [ س َ ت َ هی ی ] (ع ص ) آنکه همواره از پس قوم رود. (منتهی الارب ). رجوع به ستیهی شود. در تاج العروس آرد: سُتَیهی و صواب سَیْتهی بر وزن حیدری چنانکه نص فر
سطحیفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرسری، غیرعمیق ≠ عمقی، عمیق ۲. بیرونی، خارجی، ظاهری ۳. ظاهرگرا، ظاهربین، قشری ۴. مربوط به سطح ≠ حجمی ۵. رویی ۶. رویهای ۷. کممایه ۸. کمعمق ۹. اندک، ناچیز
سطحیدیکشنری فارسی به انگلیسیexternal, passing, skin-deep, superficial, nominal, outward, shallow, simplistic, sophomoric, surface, yeasty
ستهیدنلغتنامه دهخداستهیدن . [ س ِ ت ِ دَ ] (مص ) ستیزه کردن . (آنندراج ). ستیزه کردن و مناقشه و منازعه نمودن .بحث کردن . (ناظم الاطباء). لجاج . لجاجت . (دهار) (تاج المصادر بیهقی )
ستهیدنلغتنامه دهخداستهیدن . [ س ِ ت ِ دَ ] (مص ) ستیزه کردن . (آنندراج ). ستیزه کردن و مناقشه و منازعه نمودن .بحث کردن . (ناظم الاطباء). لجاج . لجاجت . (دهار) (تاج المصادر بیهقی )
ستیهیدنفرهنگ انتشارات معین(س دَ)(مص ل .)= ستهیدن : 1 - ستیزه کردن . 2 - نافرمانی کردن . 3 - لجاج کردن .
ستیهیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. لجاج کردن.۲. گردنکشی.۳. نافرمانی کردن: ◻︎ در کارها بتا «ستهیدن» گرفتهای / گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی (ابوشعیب: شاعران بیدیوان: ۱۶۶)، ◻︎ به دشت نبرد
تطلیحلغتنامه دهخداتطلیح . [ ت َ ] (ع مص ) ستهیدن بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مانده گردانیدن شتر مرد را. (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب المو