ستن هالغتنامه دهخداستن ها. [ س ِ ت ُ ] (اِ مرکب ) ج ِ ستن . نام گروهی از ئیدروکربورهای اکسیژن دار که در نتیجه ٔ اکسیده شدن الکلهای نوع دوّم حاصل میشود، بعبارت دیگر اگر گروه کربنیل
ستنلغتنامه دهخداستن . [ س ِ ت َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری خداآفرین و 27 هزارگزی راه شوسه ٔ اهر به کلیبر. منطق
ستنلغتنامه دهخداستن . [ س ُ ت ُ ] (اِ) مخفف ستون : واردی بالای چرخ بی ستن جسم او چون دلو در چه چاره کن . (مثنوی چ کلاله ٔ خاور ص 420).پس وزیرش گفت ای حق را ستن بشنو از بنده ٔ ک
ستن آوندهلغتنامه دهخداستن آونده . [س ُ یا س ِ ت ُ وَ / دِ / دِ ] (اِ مرکب ) صفه و ایوان خانه را گویند که به یک ستون برپای باشد. (برهان ).
ستن آوندفرهنگ انتشارات معین(سُ تُ وَ) (اِمر.) = ستناوند. استوناوند. ستاوند. ستافند: 1 - بالا خانه ای که پیش آن مانند ایوان گشاده بود. 2 - بالاخانه . 3 - صفة بلندی که سقف آن را بر ستونی ا
عطرلغتنامه دهخداعطر. [ ع ِ ] (ع اِ) بوی خوش . (منتهی الارب ) (دهار). خوشبو و بوی خوش . (غیاث اللغات ). ماده ٔ خوشبوی نباتی یا حیوانی و روغنی شکلی است که دراندامهای مختلف غالب گ
منجوانلغتنامه دهخدامنجوان . [ م ِ ج ُ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش خداآفرین شهرستان تبریز است . این دهستان در قسمت شمال باختری اهر واقع و از شمال به رودخانه ٔ ارس ، از ج
اسیدلغتنامه دهخدااسید. [ اَ ] (فرانسوی ، اِ) (از لاتینی ِاَسیدوس ، ترش ) (اصطلاح شیمی ) حاصل ترکیب جسم مفردی را با ئیدرژن اسید نامند. و این مرکب دارای طعمی گزنده و اغلب ترش است
الکل اتیلیکلغتنامه دهخداالکل اتیلیک . [ اَ ک ُ اِ ] (ترکیب وصفی ) یا الکل معمولی از اقسام الکل است که در همه ٔ نوشابه های خمری ، شراب وعرق و امثال آن وجود دارد. و آنرا الکل سفید نیز می
ستونلغتنامه دهخداستون . [ س ُ ] (اِ) عماد. عمود. پهلوی «ستون » ، اوستا «ستونه » (ستون )، هندی باستان «ستهونا» (ستون )، کردی «ستون »، «ایستون »، افغانی «ستن » . و رجوع کنید به اس