ستم دیدهلغتنامه دهخداستم دیده . [ س ِ ت َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مظلوم . (آنندراج ) (شرفنامه ). ملهوف . (منتهی الارب ) : که با خاک چون جفت گردد تنم نگیرد ستمدیده ای دامنم . فردوس
ستمدیدهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که به او ظلم و ستم شده؛ ستمکشیده؛ ستمرسیده؛ مظلوم؛ ستمزده؛ ستمچشیده.
ستمفرهنگ مترادف و متضادآزار، اجحاف، ایذا، بغی، بیداد، بیدادگری، تطاول، تعدی، جبر، جفا، جور، حیف، ظلم، مظلمه ≠ مهر
ستم رسیدهلغتنامه دهخداستم رسیده . [ س ِ ت َ رَ/ رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ستم دیده . (آنندراج ). مظلوم . (ناظم الاطباء). کسی که بحق او تجاوز شده است : ... عالمان را پرسیدند که چه چیز
ستم کشیدهلغتنامه دهخداستم کشیده . [ س ِ ت َ ک َ / ک ِ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) ستم دیده . رنج دیده : هر یک چو غریب غم رسیده از راه زمان ستم کشیده .نظامی .
لهفیلغتنامه دهخدالهفی . [ ل َ فا ] (ع ص ) زن ستم دیده ٔ پریشان روزگار فریادخواه دریغخورنده . ج ، لهافی ، لِهاف . (منتهی الارب ).
معدیلغتنامه دهخدامعدی . [ م َ دی ی ] (ع ص ) ستم دیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هو معدی علیه ؛ او ستم دیده است . (ناظم الاطباء).