ستردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تراشیدن، پاک کردن، پالودن، ۲. زدودن، کندن، محو کردن، زایل کردن ۳. نابود کردن، از بین بردن
ستردنلغتنامه دهخداستردن . [ س ِ / س ُ ت ُ دَ ] (مص ) (از: ستر+ دن ، پسوند مصدری ) رجوع کنید به ستوردن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). محو. (مجمل اللغة)(تاج المصادر بیهقی ) (ترجما
ستردگیلغتنامه دهخداستردگی . [ س ِ ت ُ دَ / دِ ] (حامص ) عمل سترده شدن . رجوع به ستردن و سترده شدن شود.
سترده شدنلغتنامه دهخداسترده شدن . [ س ِ / س ُ ت ُدَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تراشیده شدن . پاک شدن .
ستردهلغتنامه دهخداسترده . [ س ِ /س ُ ت ُ دَ / دِ ] (ن مف ) پاک کرده شده . || حک شده . || برکنده . || تراشیده .(ناظم الاطباء) : پیغمبر (ص ) با همه یاران احرام گرفته بودند و سرها س