سترلغتنامه دهخداستر. [ س َ ] (ع مص ) پوشیدن . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 56) (تاج المصادر بیهقی ). پوشیدن چیزی را. (اقرب الموارد). || (اِ) پوشش : بگفت ای
سترلغتنامه دهخداستر. [ س َ ت َ ] (اِ) مخفف استر است که بعربی بغل گویند. (برهان ). مخفف استر است که بعربی بغل گویند، و سترون یعنی استرمانند، نازاینده و عقیم . (آنندراج ) : آنکه
سترلغتنامه دهخداستر. [ س َ ت َ ] (ع اِ) سپر. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سپر و تُرْس و جنه . (ناظم الاطباء). مقلوب تُرْس .
سطرلغتنامه دهخداسطر. [ س َ ] (ع مص ) نوشتن . (ترجمان القرآن ) (آنندراج ) (غیاث ). نبشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بریدن بشمشیر. یا عام است . (منت
سترپوشلغتنامه دهخداسترپوش . [ س ِ ] (نف مرکب ) چیزی که ستر عورت بدان کنند. (آنندراج ) : برفت سایه ٔ درویش و سترپوش غریب بپوش بار خدایا به عفو ستارش . سعدی .یک رنگ شویم تا نماند ای
سترپوشیلغتنامه دهخداسترپوشی . [ س ِ ] (حامص مرکب ) عمل ستر پوشیدن . پرده پوشی : بکن سترپوشی که پوشیده ایم برسوایی کس نکوشیده ایم . نظامی .رجوع به ستر شود.