ستایشگرفرهنگ مترادف و متضادآفرینگو، ثناخوان، ستاینده، مداح، مدحخوان، مدحگستر، مدحگوی، منقبتخوان ≠ نکوهشگر
ستایشگرلغتنامه دهخداستایشگر. [ س ِ ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه کسی را بستاید. (آنندراج ). مادح : سخنوران و ستایشگران گیتی راهمی نگردد جز بر مدیح خواجه زبان . فرخی .گمان برم که من اندر
ستایشگریلغتنامه دهخداستایشگری . [ س ِ ی ِ گ َ ] (حامص مرکب ) حمد و عبادت و دعا. (ناظم الاطباء). عمل ستایشگر : چو آمد بنزدش زمین بوسه دادستایشگری را زبان برگشاد. فردوسی .ای آنکه در ا
ستایشگاهلغتنامه دهخداستایشگاه . [ س ِ ی ِ ] (اِ مرکب ) شریطه و مخلص شعر را گویند یعنی بیتی که قصیده یا قطعه یا مثنوی بدان تمام شود. (برهان ). گریزگاه شعر شعرا از تغزل بمدح ممدوح . (
ستایشگاهفرهنگ انتشارات معین( ~.) (اِمر.) 1 - محل ستایش . 2 - بخشی از قصیده و غزل که شاعر در آن از نسیب و تشبیب به ستایش ممدوح گریز زند، شریطه ، مخلص . (?(ستایشگر ( ~. گَ) (ص فا.) ستایش کن