ستاجلغتنامه دهخداستاج . [ س َ] (اِخ ) نام جایی است : و امیر پاسی مانده از شب برداشته بود از ستاج و روی به بلق داده . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 327). رجوع به استاخ و ستاخ شود.
پاسلغتنامه دهخداپاس . (اِ) حَرَس . حراست . نگاهبانی . نگهبانی . نگاهداری : دلیر و خردمند و هشیار باش بپاس اندرون سخت بیدار باش . فردوسی .تو کرپاس را دین یزدان شناس کشنده چهار آ