ستفرهنگ انتشارات معین( ~.) [ فر. ] (اِ.) 1 - مجموعه . 2 - سری ، دست . ؛ ~کردن مجموعه ای را به صورت هماهنگ به کار بردن . 3 - در ورزش هایی مانند تنیس و بدمینتون یک دور بازی .
ثتلغتنامه دهخداثت . [ ث َت ت ] (ع اِ) شکاف در زمین و سنگ . || (مص ) شکافتن زمین . || عیبی در آرامش با زنان . ج ، ثتوت .
ثطلغتنامه دهخداثط. [ ث َطط ] (ع ص ، اِ) مرد کوسه یا کسی که مو در ریش و ابروی او کم باشد: رجل ثطّ الحاجبین . || مرد گران شکم که راه رفتن نتواند. ج ، اثطاط، ثُطّ، ثطان ، ثطاط، ث
صتلغتنامه دهخداصت . [ ص َت ت ] (ع مص ) بهم واکوفتن . (تاج المصادر بیهقی ). راندن به قهر یا بدست زدن و کوفتن . || سخت بانگ کردن . || تهمت کردن کسی را بداهیة یا بسخن . || (اِ) گ
ست کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. همآهنگ کردن، یکدست کردن، همرنگ کردن، همخوان کردن ۲. تنظیم کردن، میزان کردن
تسلغتنامه دهخداتس . [ ت ُ ] (اِ) پس باشد همانا بود. (کذا).. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 200) (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بادی را گویند. که از طرف اسفل بی صدا رها شود. (فرهنگ جهانگیری )
ست الشاملغتنامه دهخداست الشام . [ س ِت ْ تُش ْ شا ] (اِخ ) دختر ایوب و خواهر صلاح الدین و عادل است که دو مدرسه در دمشق بناکرد و بسال 616 هَ . ق . بدمشق درگذشت . (الاعلام زرکلی چ 1 ص
ست العربلغتنامه دهخداست العرب . [ س ِت ْ تُل ْ ع َ رَ ] (اِخ ) دختر محمدبن علی بن احمد بخاری مکنی به ام محمد. زنی صالح بود، علماء نزد او میرفتند و از او حدیث فرا میگرفتند، از جمله ٔ
ست الملکلغتنامه دهخداست الملک . [ س ِت ْ تُل ْ م ُ ] (اِخ ) دختر العزیز باﷲ نزاربن معز لدین اﷲ فاطمی علوی و خواهر الحاکم بامر اﷲ فاطمی صاحب مصر است . حاکم در کارهای مشکل خود با او م
ست الوزراءلغتنامه دهخداست الوزراء. [ س ِت ْ تُل ْ وُ زَ ] (اِخ ) فرزند زاده ٔ وجیه الدین حنبلی فقیه و محدث بود، وی فقه آموخت و صحیح بخاری و مسند شافعی را از ابوعبداﷲ زبیدی فرا گرفت و