سبوچهلغتنامه دهخداسبوچه . [ س َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) سبوی خرد. (آنندراج ). سبوی کوچک . (ناظم الاطباء).
سبوحةلغتنامه دهخداسبوحة. [ س َح َ ] (اِخ ) از اسماء مکه است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ). نامی است مکه را عمرهااﷲ. (مهذب الاسماء).
سبوبةلغتنامه دهخداسبوبة. [ س َب ْ بو ب َ ] (اِخ ) لقب عبدالرحمن بن عبدالعزیز محدث و محمدبن اسحاق بن سبوبة مجاور محدث است ، و یا به شین معجمه است . (منتهی الارب ).
سبوحةلغتنامه دهخداسبوحة. [ س َ ح َ ] (اِخ ) نام وادیی است که از نخله ٔیمانیه به بستان بن سامر عامر متصل میشود. (معجم البلدان ). وادیی است بعرفات . (منتهی الارب ) : قلت له یوماً ب
ساچقلغتنامه دهخداساچق . [ چ ِ ] (ترکی ، اِ) دستوری است که یک روز پیش از روز شادی کتخدائی از قسمتی پیرایه و البسه با سبوچه های شیرینی نقل و آرایش از طرف داماد به خانه ٔ عروس فرست
سبوحةلغتنامه دهخداسبوحة. [ س َح َ ] (اِخ ) از اسماء مکه است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ). نامی است مکه را عمرهااﷲ. (مهذب الاسماء).
سبوبةلغتنامه دهخداسبوبة. [ س َب ْ بو ب َ ] (اِخ ) لقب عبدالرحمن بن عبدالعزیز محدث و محمدبن اسحاق بن سبوبة مجاور محدث است ، و یا به شین معجمه است . (منتهی الارب ).
سبوحةلغتنامه دهخداسبوحة. [ س َ ح َ ] (اِخ ) نام وادیی است که از نخله ٔیمانیه به بستان بن سامر عامر متصل میشود. (معجم البلدان ). وادیی است بعرفات . (منتهی الارب ) : قلت له یوماً ب