سبورهلغتنامه دهخداسبوره . [ س َ رَ / رِ ] (ص ) حیز و مخنث و پشت پایی باشد. (برهان ).هیز و مخنث . مرادف سابوره . (رشیدی ) (آنندراج ). ملوطو مخنث و حیز. (ناظم الاطباء). رجوع به صبو
صبورهفرهنگ نامها(تلفظ: sabure) (عربی ـ فارسی) (صبور + ه (نسبت)) ، منسوب به صبور ؛ (به مجاز) صبور و شکیبا .
سبورةلغتنامه دهخداسبورة. [ س َب ْ بو رَ ] (ع اِ) تخته ای است که بر آن وقت حساب و مانند آن نویسند و چون مستغنی شوند از آن محو سازند آن را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموا
سُورَةٌفرهنگ واژگان قرآنسوره -پارهاي از کلمات و جملهبنديهايي است که همه براي ايفاي يک غرض ريخته شده باشد
سبورةلغتنامه دهخداسبورة. [ س َب ْ بو رَ ] (ع اِ) تخته ای است که بر آن وقت حساب و مانند آن نویسند و چون مستغنی شوند از آن محو سازند آن را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموا
سابورهلغتنامه دهخداسابوره . [ رَ / رِ ] (اِ) حیز و مخنث و پشت پائی را گویند. (برهان ). هیز و مخنث . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بمعنی سبوره . (رشیدی ). امرد.بی ریش . بی نن
سفورلغتنامه دهخداسفور. [ س َف ْ فو ] (ع اِ) ماهی است بسیارخار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || تخته ای است که بر آن حساب نویسند و بعد از نقل آن محو سازند. (منتهی
غدد چربیلغتنامه دهخداغدد چربی . [ غ ُ دَ دِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غدد چربی که در تمام سطح بدن موجودند بیشتر به داخل غلاف مو بازشده اند و به درستی میتوان آنهارا بر بسته ای ا