سابوتاژفرهنگ انتشارات معین(بُ) [ فر ] (اِ.) خرابکاری عمده در کارخانه ، معادن ، قطار آهن و غیره ؛ تخریب پل ها، جاده ها و غیره .
سابوتاژفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخرابکاری عمدی در مؤسسه، کارخانه یا معدن برای رسیدن به اهداف اخلالگرانه.
سُبَاتاًفرهنگ واژگان قرآنراحتي و فراغ - قطع (اگر خواب را قطع خوانده ، بدين جهت بوده که در خواب تصرفات نفس در بدن قطع ميشود يا اينکه خواب قطعي است براي کار وفعاليت ، با کلمه "سبت" به معن
سابتاژلغتنامه دهخداسابتاژ. [ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ) مأخوذ از فرانسه ، ضایع کردن افزار و مصالح کار و غیره بعمد و خرابکاری کارگران و ضایع کردن موادی که به آنها سپرده شده یا مصنوعاتی
اغتشاشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم شاش، اختلال، ایجاداغتشاش، تحریک، تشنجآفرینی، بههم ریختن، آشفته کردن، آشفتگی اشکال تراشی، کارشکنی، سابوتاژ، مداخله، مقاومت، ممانعت، منع گسیختگی، پاش
تخریبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت هدام، براندازی، خرابکاری، معدوم سازی، انقراض، قلع و قمع، بنیان براندازی، ویرانی▼، ویران سازی، سرکوب، فرونشانی، اتلاف، تضییع رفع، زدایش، امحا، محو نا
آسیب زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زدن، معیوب کردن، خسارت وارد آوردن آسیب به کسی (چیزی) رساندن، آهنگِ کسی (چیزی) کردن (داشتن)، آهشکسی را گرفتن، بدی کردن خرابکاریکردن، سابوتاژ ک
منعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) نع، ممانعت، جلوگیری، بازداشتن، بازداری، محاصره تحریم، مقاومت، اشکالتراشی، مشکلتراشی، کارشکنی، اُبستروکسیون (آبستراکشن)، خرابک
پیوندلغتنامه دهخداپیوند. [ پ َ / پ ِ وَ ] (اِ) خویش و تبار. (برهان ). خویشاوند. قوم . نزدیک نسبی . خاندان . دوده . خویش نسبی . نسب . عشیرت . کس : بر و بوم و پیوند بگذاشتی فراوان