سبز دیبالغتنامه دهخداسبز دیبا. [ س َ ] (اِ مرکب ) دیبای سبز : رنگ سپیدی بر زمین از سونش دندانْش بین سوهان بادش پیش از این بر سبز دیبا ریخته .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 390).
سبزفرهنگ انتشارات معین(سَ) [ په . ] (ص .) 1 - رنگی که از ترکیب آبی و زرد به دست می آید. 2 - تر و تازه ، شاداب .
سبزفرهنگ مترادف و متضاد۱. اخضر، خضرا ≠ احمر ۲. تازه، تر، خرم، شاداب ≠ پژمرده، خشکیده ۳. شاد، خرم ۴. شمشیر، خنجر ۵. بنگ ۶. سبزه، سبزهچهره، گندمگون، اسمر ۷. معشوق
سونشلغتنامه دهخداسونش . [ ن ِ ] (اِمص ، اِ) ریزگی فلزات را گویند که از دم سوهان ریزد و به عربی براده خوانند. (برهان ). ریزه ٔ آهن و سیم و زر که بسوهان افتد. (فرهنگ رشیدی ). براد
سوهانلغتنامه دهخداسوهان . (اِ) مخفف آن سوهَن . سان ساو. در اراک (سلطان آباد) «سن » مکی نژاد، طبری «سو» ، مازندرانی کنونی «سهن » . آلتی فولادی و آجیده که در ساییدن و صیقل کردن فلز
مشک سایلغتنامه دهخدامشک سای . [ م ُ / م ِ ] (نف مرکب ) مشک ساینده . آنکه مشک را بساید. || کنایه از معطر و خوشبوی ، و خوشبوی سازنده اطراف و چیزها را : پریچهرگان پیش خسرو به پای سرزل
کمسانلغتنامه دهخداکمسان . [ ک َ ] (اِ) نوعی پارچه ٔ ابریشمین و دیبای سبز رنگ که اغلب مظله وچتر و سایبان و پرده و روپوش هودجهای ممتاز شاهانه را از آن می ساخته اند. (از فرهنگ فارسی
خسرولغتنامه دهخداخسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) [ امیر... ] دهلوی از شاعران پارسی گوی قرن هفتم هَ . ق . است که به هندوستان می زیست . امیرخسرو اصلا ترک نژاد است و پدرش امیر سیف ال