سبزخنگفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. اسب؛ اسب تیرهرنگ.۲. [مجاز] فلک.۳. [مجاز] آسمان: ◻︎ فلک بر سبزخنگی تند تیز است / ز راهش روح را جای گریز است (نظامی۲: ۱۹۰)، ◻︎ مه جلوه مینماید بر سبزخنگ گردو
سبزفرهنگ انتشارات معین(سَ) [ په . ] (ص .) 1 - رنگی که از ترکیب آبی و زرد به دست می آید. 2 - تر و تازه ، شاداب .
عسلجلغتنامه دهخداعسلج . [ ع ُ ل ُ ] (ع ص ) قَوام عسلج ؛ قد نازک و نرم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شباب عسلج ؛ جوان تمام و کامل . (از اقرب الموارد). || (اِ) شاخ نرم و
امساللغتنامه دهخداامسال . [ اِ ] (اِمرکب ، ق مرکب ) این سال یعنی سالی که در آن هستیم . (ناظم الاطباء). سال حاضر. هذه السنه . سنه ٔ جاری . سال جاری . العام : تا پدیدآمدت امسال خط
مایللغتنامه دهخدامایل . [ ی ِ ] (ع ص ) مائل . برگردنده از راه . (ناظم الاطباء). ترک کننده و برگردنده ازراه . (از اقرب الموارد). خم شونده از راه . (از منتهی الارب ) : و هرکه را ا
چشمه سفیدلغتنامه دهخداچشمه سفید. [ چ َ م َ س ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه که در 14 هزارگزی جنوب باختر کوزران و 2 هزارگزی سبز علی خان واقع است . کوهستانی و سردسیر
لدی محمدامین خانلغتنامه دهخدالدی محمدامین خان . [ ؟ م ُ ح َم ْ م َ اَ ] (اِخ ) محلی در شمال شرقی قلعه سبز.