۱. هر چیزی که به رنگ برگ درخت و گیاه تازه باشد.
۲. (اسم) رنگی که از ترکیب رنگ آبی و رنگ زرد بهدست آید.
〈 سبز شدن: (مصدر لازم)
۱. به رنگ سبز درآمدن؛ رنگ سبز به خود گرفتن: ◻︎ آبی که ماند در ته جو سبز میشود / چون خضر زینهار مکن اختیار عمر (صائب: لغتنامه: سبز شدن).
۲. [مجاز] روییدن گیاه؛ برآمدن گیاه از زمین.
۳. [مجاز] برگ درآوردن درخت: ◻︎ هوا مسیحنفس گشت و خاک نافهگشای / درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد (حافظ: ۳۵۸).
〈 سبز کردن: (مصدر متعدی)
۱. رنگ سبز به چیزی زدن؛ به رنگ سبز درآوردن.
۲. [مجاز] رویانیدن؛ کاشتن و رویانیدن گیاه: ◻︎ یک زمان چون خاک سبزت میکند / یک زمان پر باد و گَبْزت میکند (مولوی: ۵۴۵).
۱. اخضر، خضرا ≠ احمر
۲. تازه، تر، خرم، شاداب ≠ پژمرده، خشکیده
۳. شاد، خرم
۴. شمشیر، خنجر
۵. بنگ
۶. سبزه، سبزهچهره، گندمگون، اسمر
۷. معشوق
green, grassy, verdant