سبریلغتنامه دهخداسبری . [ س َ ] (اِخ ) ابوبکر سبری بن ابوسبره . تابعی و مفتی مدینه بود. (منتهی الارب ). و رجوع به ابوبکر شود.
سبریلغتنامه دهخداسبری . [ س َ / س ُ ] (ص نسبی ) انتساب اجدادی است . (از انساب سمعانی ). نسبت اجدادی است . (لباب الانساب ج 1 ص 529).
صبریلغتنامه دهخداصبری . [ ص َ ] (اِخ ) (شریف ...) معروف به علمی زاده . از او چهل و پنج بیت در «زبدة الشعراء» آمده است . (کشف الظنون ص 514 ج 1).
صبریلغتنامه دهخداصبری . [ ص َ ] (اِخ ) (مولانا...) صاحب مجالس النفائس گوید: خوارزمی است . لیکن شخصی ابدال و پریشان حال دایم مفلس و قلاش و مختلط با مردم اوباش و از دیوانگی با مرد
صبریلغتنامه دهخداصبری . [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار 70000گزی جنوب باختری ششتمد. کوهستانی معتدل . سکنه آن 97 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات
صبریلغتنامه دهخداصبری . [ ص َ ] (اِخ ) شاعری است و لطفعلی بیک آذر در آتشکده آرد که نام او روزبهان است و در اوایل حال فارسی تخلص میکرد، سپس بدستیاری رایض از توسن غرور فرودآمده تغ
صبریلغتنامه دهخداصبری . [ ص َ ] (اِخ ) نام او غضنفر و یکی از شعرای ایران است ، در اوائل حال «راهب » تخلص میکرد سپس به هندوستان رفت و در خدمت جهانگیرشاه بماند و مصاحبت تقی اوحدی
سبریروسلغتنامه دهخداسبریروس . [ س ِ ] (اِخ ) شهری است به اسپانیا.رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 342 و اسپانیا شود.
سبریشلغتنامه دهخداسبریش . [ س ِ ] (اِ) التنصیف ؛ بدو نیم کرده و سبریش بر سر افکندن . الاختمار؛ سبریش برافکندن . (تاج المصادر بیهقی ).
سبریتلغتنامه دهخداسبریت . [ س ِ ] (ع ص ) مرد درویش . (منتهی الارب ). مسکین محتاج . (اقرب الموارد). مرد درویش و تهیدست و گدا. ج ، سباریت . (ناظم الاطباء). رجوع به سبرت و سبروت شود
سبریشوعلغتنامه دهخداسبریشوع . [ س َ ] (اِخ ) سبهریشوع . اصلاً چوپان بود ولی در زجر کردن تعصبی فوق العاده داشت و در سال 596م . بزمان خسرو دوم (پادشاه ساسانی ) بمقام جاثلیقی رسید و ب
سبریروسلغتنامه دهخداسبریروس . [ س ِ ] (اِخ ) شهری است به اسپانیا.رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 342 و اسپانیا شود.
سبریشلغتنامه دهخداسبریش . [ س ِ ] (اِ) التنصیف ؛ بدو نیم کرده و سبریش بر سر افکندن . الاختمار؛ سبریش برافکندن . (تاج المصادر بیهقی ).
سبریتلغتنامه دهخداسبریت . [ س ِ ] (ع ص ) مرد درویش . (منتهی الارب ). مسکین محتاج . (اقرب الموارد). مرد درویش و تهیدست و گدا. ج ، سباریت . (ناظم الاطباء). رجوع به سبرت و سبروت شود
سبریشوعلغتنامه دهخداسبریشوع . [ س َ ] (اِخ ) سبهریشوع . اصلاً چوپان بود ولی در زجر کردن تعصبی فوق العاده داشت و در سال 596م . بزمان خسرو دوم (پادشاه ساسانی ) بمقام جاثلیقی رسید و ب