سبد حصیری خرماگویش کرمانشاهکلهری: püšɪ گورانی: püšɪ سنجابی: püšɪ کولیایی: püšɪ زنگنهای: püšɪ جلالوندی: püšɪ زولهای: püšɪ کاکاوندی: püšɪ هوزمانوندی: püšɪ
سبدحصیریخرماگویش اصفهانی تکیه ای: --------- طاری: --------- طامه ای: --------- طرقی: --------- کشه ای: ---------- نطنزی: ---------
زنبیللغتنامه دهخدازنبیل . [ زَم ْ ] (اِ) بمعنی زنبیر است که چیزها در آن نهند و از جایی به جایی برند. (برهان ). سبد مانندی که از حصیر یا برگهای خرما بافند و بر آن دسته ای نصب کنند
داشتنلغتنامه دهخداداشتن . [ ت َ ] (مص ) دارا بودن . مالک بودن . صاحب بودن چیزی را. صاحب آنندراج گوید: داشتن ، معروف و این گاهی یک مفعول دارد و گاهی دو مفعولی آید چنانکه گوید:فلان
افتادنلغتنامه دهخداافتادن .[ اُ دَ ] (مص ) از پا درآمدن . (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از برهان ) (هفت قلزم ). از پا درآمدن . ساقط شدن . سقط شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : بر ش
حریریلغتنامه دهخداحریری . [ ح َ ] (اِخ ) بصری . قاسم بن علی بن محمدبن عثمان حریری حرامی ، مکنی به ابومحمد.یکی از ادبای مشهور ایرانی از مردم بصره . او از اهل قریه ٔ مشان (میشان )
کرمانلغتنامه دهخداکرمان . [ ک ِ ] (اِخ ) ناحیتی است مشرق وی حدود سند است و جنوب وی دریای اعظم است و مغرب وی ناحیت پارس است و شمال وی بیابان سیستان است و این ناحیتی است که هرچه بس