ماه سبدانلغتنامه دهخداماه سبدان . [ س َ ب َ ] (اِخ ) همان است که پلینوس «مزبادن » می نامند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده ٔ بعد و ماسبدان شود.
سبدنانگویش اصفهانی تکیه ای: sawda طاری: ǰirnuni طامه ای: sevda طرقی: sewdaǰirnuni کشه ای: sewda نطنزی: sowde
ماه سبدانلغتنامه دهخداماه سبدان . [ س َ ب َ ] (اِخ ) همان است که پلینوس «مزبادن » می نامند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده ٔ بعد و ماسبدان شود.
سبدلغتنامه دهخداسبد. [ س ُ ب َ ] (ع اِ) موی زهار. (منتهی الارب ). || جامه ای است که بدان حوض را بند کنند تا آب مکدر نگذرد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مرغیست نرم پر که