فرهنگ فارسی عمید
۱. گیاه تازه و سبز که از زمین چیده نشده باشد؛ گیاه نورسته؛ گیاه تازهروییده: ◻︎ این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست (خیام: ۶۷).۲. چمن: ◻︎ رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید (حافظ: ۴۶۴).۳. نوعی کشمش سبزرنگ؛ کشمش سبز.۴. (صف