سبز فرشلغتنامه دهخداسبز فرش . [س َ ف َ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : شنیدم که بالای این سبز فرش خروسی سپید است در زیر عرش .نظامی .
سببدیکشنری عربی به فارسیسبب , علت , موجب , انگيزه , هدف , مرافعه , موضوع منازع فيه , نهضت , جنبش , سبب شدن , واداشتن , ايجاد کردن (غالبا بامصدر) , دليل , عقل , خرد , شعور , استدلا ل کر
سَبَبٍفرهنگ واژگان قرآنوسيله - طريق - طناب (سبب به معناي هر چيزي است که با آن و به وسيله آن چيز ديگري را به دست ميآورند و به همين جهت است که طناب را سبب ميگويند چون به وسيله آن آب از
سببفرهنگ مترادف و متضاد۱. انگیزه، جهت، دلیل، علت، منبع، موجب ۲. باعث، مسبب، واسطه، وسیله ۳. داعیه ۴. طرز، طریق، منوال ۵. خویشاوندی، قرابت، نسبت، علاقه ≠ بیگانگی، نسب ۶. آلت، افزار، اب
افتادنلغتنامه دهخداافتادن .[ اُ دَ ] (مص ) از پا درآمدن . (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از برهان ) (هفت قلزم ). از پا درآمدن . ساقط شدن . سقط شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : بر ش
بیماری هلندیDutch diseaseواژههای مصوب فرهنگستانافزایش نرخ برابری پول ملی بهدلیل افزایش درآمد ناشی از فروش منابع طبیعی که سبب میشود با ارزان تمام شدن واردات، تولید داخلی قدرت رقابت خود را از دست بدهد
هربلغتنامه دهخداهرب . [ هََ رَ ] (ع مص ) گریختن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة زوزنی ). فرار. (اقرب الموارد) : هرکه با تو بجنگ گشت دچاربا ظفر نزد او یکی است
رواییلغتنامه دهخداروایی . [ رَ ] (حامص ) رواج . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). رونق داشتن . (برهان قاطع). رونق و خوبی داد و ستد و خرید و فروخت . رواج بازار. ضد کسادی
مصاحبلغتنامه دهخدامصاحب . [ م ُ ح ِ ] (ع ص ) مصاحبت کننده . یار و رفیق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یار. همدم . دوست . هم صحبت و هم نشین و همدم و ملازم . (ناظم الا