سبب شدندیکشنری فارسی به انگلیسیcausation, cause, do, effectuate, engender, operate, inspire, invite, invoke, lead, occasion
سببدیکشنری عربی به فارسیسبب , علت , موجب , انگيزه , هدف , مرافعه , موضوع منازع فيه , نهضت , جنبش , سبب شدن , واداشتن , ايجاد کردن (غالبا بامصدر) , دليل , عقل , خرد , شعور , استدلا ل کر
تسببفرهنگ انتشارات معین(تَ سَ بُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - سبب شدن . 2 - سبب جستن ، راه جستن . 3 - زحمت کشیدن .