سباکلغتنامه دهخداسباک . [ س َب ْ با ] (ع ص ) زرگر. مشتق از سبک ، بمعنی زر و سیم گداختن است . (آنندراج ) (غیاث ). سیم پالای . (مهذب الاسماء). گدازگر : سباک ربیع سیم برف در مسام ز
سباکیلغتنامه دهخداسباکی . [ س ِ کی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به سباکة که بطنی است از یحضب . (الانساب سمعانی ).
سباکیلغتنامه دهخداسباکی . [ س ِ کی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به سباکة که بطنی است از یحضب . (الانساب سمعانی ).
جراحلغتنامه دهخداجراح . [ ج ُرْ را ] (اِخ ) سباک بن منذر شیبانی . وی مردی پاک دین و نیکوسیرت بود که از طرف عمربن عبدالعزیزوالی سیستان شد و دیرگاه آنجا بماند و مردمان از اوآسایش
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن بندار مکنی به ابوعبداﷲ سباک . راوی بود و از احمدبن ابی طیبة و عبیداﷲبن موسی و جز آن دو روایت کرد و اسماعیل کسائی و عمران ازدی و ج