سباحةلغتنامه دهخداسباحة. [ س ِ ح َ ] (ع مص ) شناوری نمودن . (منتهی الارب ). آشنا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به سباحت شود.
شباحةلغتنامه دهخداشباحة. [ ش َ ح َ ] (ع مص ) پهن بازو گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دو ذراع کسی پهن بودن . (از اقرب الموارد).
شباعةلغتنامه دهخداشباعة. [ ش ُ ع َ ] (ع اِ) باقیمانده بعد سیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باقیمانده از طعام و شراب پس از سیری . (ناظم الاطباء).
شباعةلغتنامه دهخداشباعة.[ ش َ ع َ ] (ع مص ) بسیار و وافر گردیدن عقل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
شباعةلغتنامه دهخداشباعة. [ ش ُ ع َ ] (اِخ ) نام چاه زمزم . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نام چاه زمزم در عهد جاهلیت ، بدان جهت که آب آن سیر میسازد خورنده را. (منتهی الارب ).
سبوحةلغتنامه دهخداسبوحة. [ س َح َ ] (اِخ ) از اسماء مکه است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ). نامی است مکه را عمرهااﷲ. (مهذب الاسماء).