سبفرهنگ مترادف و متضاد۱. بددهانی، دشنام، رده، فحش، لعن، ناسزا ≠ مدح، ستایش ۲. دشنامدادن، فحش دادن، ناسزا گفتن ≠ ستودن، مرحباگفتن
سبلغتنامه دهخداسب . [ ] (اِ) نظیر سیسن است و فرقی مابین سب و سیسن مشاهده نمیشود مگر با دقت فراوان و هر گاه در جای حفظ شود در صفا و رونق آن اضافه میشود و آن همیشه بدو مثقالی پی
سبلغتنامه دهخداسب . [ س ِب ب ] (ع ص ) مرد بسیاردشنام . (منتهی الارب ). || (اِ) معجر. (منتهی الارب ). ستر. (اقرب الموارد). || دستار. (غیاث ) (منتهی الارب ). عمامه . (مهذب الاسم
ثبدیکشنری عربی به فارسیجست وخيز کردن , رقاصي کردن , ريختن , دم کردن , القاء کردن , بر انگيختن , ريزش , پاشيدن , تراوش بوسيله ريزش , مقدار ريزپ چيزي , ريزش بلا انقطاع ومسلسل , روان ساخ
سبابةلغتنامه دهخداسبابة. [ س َب ْ با ب َ ] (ع اِ) انگشت شهادت . (دهار) (مهذب الاسماء). انگشت دشنام . (زمخشری ). انگشتی که پهلوی ابهامست چه هنگام سب بدان اشارت کنند. (اقرب الموارد