سایه و نورلغتنامه دهخداسایه و نور. [ ی َ / ی ِ وُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از سایه ٔ درخت است چه سایه و آفتاب هر دو دارد. || کنایه از شب و روز هم هست . (برهان ) (آنندراج ). ||
رقص کنانلغتنامه دهخدارقص کنان . [ رَ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال رقصیدن . (فرهنگ فارسی معین ). در حال رقص : از قدمش چون فلک رقص کنان شد زمین همچو ستاره به صبح خانه گرفت اضطراب
روحلغتنامه دهخداروح . (ع اِ) جان . ج ، اَرْواح . مؤنث نیز می باشد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). جان . (غیاث ) (ترجمان علامه تهذیب عادل ) (دهار). نفس . (منتهی الارب ). آنچه
شاخسارلغتنامه دهخداشاخسار. (اِ مرکب ) جای انبوهی درختان بسیار شاخ . (فرهنگ جهانگیری ). جایی از درخت که شاخهای بسیار رسته باشد. (فرهنگ رشیدی ). شاخ سر. (شعوری ) : بر سر هر شاخساری
اسطرلابلغتنامه دهخدااسطرلاب . [ اُ طُ ] (معرب ، اِ) (از: یونانی ِ اَسْترُن ، ستاره + لامبانِئین ، گرفتن ) اُسترلاب . اُصطرلاب . سُتُرلاب . سُطُرلاب . صُلاّب . آلتی است که برای مشاه
سایهلغتنامه دهخداسایه .[ ی َ / ی ِ ] (اِ) پهلوی «سایک « » تاوادیا 165» و «آسیا» «مناس 268»، هندی باستان «چهایا» (سایه )، کردی «سه » و «سی » بلوچی «سایگ » و «سایی » ، وخی عاریتی