سایه دارلغتنامه دهخداسایه دار. [ ی َ ] (نف مرکب ) (از: سایه + دار، دارنده ). هر چیز که سایه اش بیفتد چون تصویر سایه دار و آن از عالم بت باشد که از سنگ و آهن یا از طلا و مانند آن ساخ
سایه دارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآنچه دارای سایه باشد؛ هرچیزی که سایه بیندازد؛ سایهور؛ سایهافکن: ◻︎ صولتت باد سایهدار ظفر / دولتت باد دایگان ملوک (خاقانی: ۴۷۲).
تصویر سایه دارلغتنامه دهخداتصویر سایه دار. [ ت َص ْ رِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بتی که از سنگ و جز آن باشد. (ناظم الاطباء). صورتی که سایه اش افتد. مثل تصویر سنگ و آهن و طلا و غیره و
مصروعفرهنگ مترادف و متضاد۱. پریزده، جنزده، حملهای، دیوانه، دیودیده، دیوزده، صرعی، غشی، مبتلا به صرع ۲. سایهزده، سایهدار
shadeدیکشنری انگلیسی به فارسیسایه، سایه رنگ، حباب چراغ یا فانوس، اباژور، جای سایه دار، اختلاف جزئی، سایه دار کردن، سایه افکندن، تیره کردن، کم کردن، زیر و بم کردن
shadesدیکشنری انگلیسی به فارسیسایه ها، سایه، سایه رنگ، حباب چراغ یا فانوس، اباژور، جای سایه دار، اختلاف جزئی، سایه دار کردن، سایه افکندن، تیره کردن، کم کردن، زیر و بم کردن