سایهفرهنگ مترادف و متضاد۱. شبح، ظل، نسار، نش ۲. پناه، حمایت ۳. توجه، عنایت ۴. اثر، تاثیر، نتیجه ۵. نفوذ ۶. حشمت، بزرگی، جلال ۷. غیرواقعی، صوری ۸. وهمی، موهوم ۹. نقاطتیرهتر (در نقاشی)
ابوبکرلغتنامه دهخداابوبکر. [ اَ بو ب َ ] (اِخ ) علی بن محمد الخراسانی الصوفی . رجوع به سایح علوی ابوبکر... شود.
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) جعفربن ابی جعفر اشجعی رازی . از پدرش از ابوجعفر سایح [کذا] معجزات زهاد و عجایب پرهیزکاران روایت کرد و صاحب دقایق و فضل بود و از او حدی
ابوالحسن سیاحلغتنامه دهخداابوالحسن سیاح . [ اَ بُل ْ ح َ س َن ِ س َی ْ یا ] (اِخ ) علی بن ابی بکربن علی رحاله هروی الاصل موصلی المولد. نزیل حلب . گویند او همه ٔ روی زمین بگشت و جمله ٔ خش
اخیارلغتنامه دهخدااخیار. [ اَخ ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ خیر. (زمخشری ). نیکان .(دهار). برگزیدگان . نیکوتران : هرآینه صحبت اشرار موجب بدگمانی باشد در حق اخیار. (کلیله و دمنه ). || اسبان