ساکن ساختنلغتنامه دهخداساکن ساختن . [ ک ِ ت َ ] (مص مرکب ) تسکین دادن . فرونشاندن . رفع : داناست به مصالح جمع ساختن پراکندگی و عاقبت کار، و ساکن ساختن و فرونشاندن بلیه ٔ دشوار. (تاریخ
بلیهلغتنامه دهخدابلیه . [ ب َ ی ی َ ] (از عربی ، اِ) بلیة. بلیت . آزار و رنج و سختی . (غیاث ). حادثه . (یادداشت مرحوم دهخدا). خزیة. کِرزیم . (منتهی الارب ). رجوع به بلیت و بلیة
تخفیفلغتنامه دهخداتخفیف . [ ت َ ] (ع مص ) سبک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). با لفظ دادن و کردن مست
تأهل ساختنلغتنامه دهخداتأهل ساختن . [ ت َ ءَهَْ هَُ ت َ ] (مص مرکب ) تأهل . زن کردن . زن گرفتن . صاحب اهل شدن : و ابوطالب به قم آمد و ساکن شد و تأهل ساخت . (تاریخ قم ). رجوع به تأ
گیلدافرهنگ نامها(تلفظ: gildā) (گیل = قوم ساکن گیلان + دا = دادن ، آفریدن ، ساختن) (به مجاز) پرورش یافتهی مردم گیل (گیلان).
ماساژتهالغتنامه دهخداماساژتها. [ ژِ ] (اِخ ) قبیله ای وحشی و از بادیه نشینهای آریایی ساکن مشرق دریای آرال بودند که کورش بزرگ بسال 529 ق م . برای مطیع ساختن آنها به طرف شمال شرق قلمر