ساوهلغتنامه دهخداساوه . [ وَ ] (اِخ ) نام شهر مشهور و معروف در عراق و گویند دریاچه ای در آنجا بود که هر سال یک کس در آن غرق میکردند تا از سیلان ایمن میبودند و در شب ولادت سرور ک
ساوهلغتنامه دهخداساوه . [ وَ ] (اِخ ) نام پهلوانی است تورانی خویش ِ کاموس کشانی که در جنگ رستم کشته شد و او را ساوه شاه نیز میگویند. (برهان ). نام پهلوانی بود کشانی او را ساوه ش
ساوهلغتنامه دهخداساوه . [ وَ / وِ ] (اِ) زر خالص را گویند که شکسته و ریزه ریزه شده باشد. (برهان ). ریزه ٔ زر. (شرفنامه ٔ منیری ). زر خالص که شکسته و ریزه ریزه بود و آن را ساو نی
ساوهلغتنامه دهخداساوه . [ وَ ] (اِخ ) (رستاق ...) مراد به رستاق ساوه شهرستان ساوه نیست که از کوره ٔ همدان است بلکه غیر آن است و الیوم شهری است که آن را میلادجرد میخوانند و این د
ساوهلغتنامه دهخداساوه . [ وَ ] (اِخ ) شهر قدیم مرکز شهرستان ساوه است . این شهر در 50 درجه و 18 دقیقه ٔ طول شرقی گرینویچ و 35 درجه و یک دقیقه ٔ عرض شمالی در ارتفاع 960 متر در 140
صعوهلغتنامه دهخداصعوه . [ ] (اِخ ) یکی از هفت شهرمؤتفکات است و آن ولایتی بود که چون خدا لوط را پیغمبری داد او را بدانجا فرستاد. (تاریخ گزیده ص 35).
صعوهواژهنامه آزادپرنده ای کوچک به اندازه ی گنجشک با سینه ای سرخ رنگ که در ادب فارسی نماد ناتوانی و ضعیفی است .«شارک، چو موذّن به سحر ، حلق گشاده / آن ژولک و آن صعوه از آن داده ا
صعوهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپرندهای کوچک به اندازۀ گنجشک و شبیه آن با منقار باریک و نوکتیز و پرواز سریع و کوتاه.
ساوه شاهلغتنامه دهخداساوه شاه . [ وَ ] (اِخ ) نام پادشاهی ترک : و درهنگام ساوه شاه ترک که بر در هری آمد کنارنگ پیش او شد بجنگ و ساوه شاه را بنیزه بیفکند. (مقدمه ٔ شاهنامه ٔ ابومنصور
پیراحمد ساوه ایلغتنامه دهخداپیراحمد ساوه ای . [ اَ م َ دِ وَ ] (اِخ ) نام مردی که از جانب امیرتیمور گورکان والی همدان و قم و کاشان و قزوین گردیده است . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 442).
دریاچه ٔ ساوهلغتنامه دهخدادریاچه ٔ ساوه . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ وَ / وِ ] (اِخ ) بحیره ٔساوه . دریاچه ٔ قم . دریاچه ٔ حوض سلطان . رجوع به دریاچه ٔ قم و مآخذ ذیل شود: نزهةالقلوب ج 3 ص 222
دریای ساوهلغتنامه دهخدادریای ساوه . [ دَرْ ی ِ وَ / وِ ] (اِخ ) دریاچه ٔ ساوه : دریای ساوه خشک شد و چند نوادر پدید آمد [ در روز ولادت پیغمبر ص ] . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 97). رجوع ب
مسجد جامع ساوهلغتنامه دهخدامسجد جامع ساوه . [ م َ ج ِ دِم ِ ع ِ وَ / وِ ] (اِخ ) از ابنیه ٔ قدیمی ساوه در خارج شهر که دارای خطوط و گچ بریهای بسیار عالی است و فعلاً قسمتی از آن خراب شده .
ساوه شاهلغتنامه دهخداساوه شاه . [ وَ ] (اِخ ) نام پادشاهی ترک : و درهنگام ساوه شاه ترک که بر در هری آمد کنارنگ پیش او شد بجنگ و ساوه شاه را بنیزه بیفکند. (مقدمه ٔ شاهنامه ٔ ابومنصور
پیراحمد ساوه ایلغتنامه دهخداپیراحمد ساوه ای . [ اَ م َ دِ وَ ] (اِخ ) نام مردی که از جانب امیرتیمور گورکان والی همدان و قم و کاشان و قزوین گردیده است . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 442).
دریاچه ٔ ساوهلغتنامه دهخدادریاچه ٔ ساوه . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ وَ / وِ ] (اِخ ) بحیره ٔساوه . دریاچه ٔ قم . دریاچه ٔ حوض سلطان . رجوع به دریاچه ٔ قم و مآخذ ذیل شود: نزهةالقلوب ج 3 ص 222
دریای ساوهلغتنامه دهخدادریای ساوه . [ دَرْ ی ِ وَ / وِ ] (اِخ ) دریاچه ٔ ساوه : دریای ساوه خشک شد و چند نوادر پدید آمد [ در روز ولادت پیغمبر ص ] . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 97). رجوع ب