ساهورلغتنامه دهخداساهور. (اِخ ) کوهی است در مغرب که معدن سنگی است بهمین نام ، و آن سنگی که جمیع سنگهای سخت را قطع کند. و بجای ها میم هم بنظر آمده است . اﷲ اعلم . (برهان ) (آنندرا
ساهورلغتنامه دهخداساهور. (ع اِ) بیداری . || بسیاری . (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ماه تاب . (منتهی الارب ). || هاله ٔ ماه . || غلاف ماه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ||
صاهورلغتنامه دهخداصاهور. (معرب ، اِ) غلاف ماه . (منتهی الارب ). صاحب تاج العروس و اقرب الموارد گویند کلمه ٔ اعجمی است .
ساطورقصابیگویش اصفهانی تکیه ای: sâtur طاری: sâtür طامه ای: sâtur طرقی: sâtür کشه ای: sâtir نطنزی: sâtur
shiverدیکشنری انگلیسی به فارسیلرزیدن، لرز، لرزه، خرده، ارتعاش، ریزه، از سرما لرزیدن، لرزاندن، خرد کردن، مرتعش کردن
سامودلغتنامه دهخداسامود. (اِ) الماس . (آنندراج ) (نشوء اللغه ). سنگ الماس . (مهذب الاسماء) (دهار). اسم پارسی ساهور. (ناظم الاطباء).
غلافلغتنامه دهخداغلاف . [ غ ُ / غ ِ / غ َ ] (ع اِ) پوشش . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آنچه بدان چیزی را بپوشانند. الغشاءیغشی به الشی ٔ کغلاف القارورة و السیف و الکتاب ، یقال : «جر