پهنای درزseam width, seam height, seam lengthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر درازای درز مضاعف در موازات تاخوردگیهای درز
جوشکاری مقاومتی درزیresistance seam welding, RSEW, seam weldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری مقاومتی که در آن اتصال جوش بهصورت درز است
عمق درزseam countersink, seam depth, countersink depthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر عمق، از بالاترین نقطۀ قلاب در تا صفحۀ در
درز برجستهjumped seamواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از درز مضاعف که به علت خوب فشرده نشدن، سست و برآمده است
ساهمةلغتنامه دهخداساهمة. [ هَِ م َ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ٔ باریک لاغر. (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
جزهلغتنامه دهخداجزه . [ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان جبال است . مشیرالدوله آرد: از پادشاهانی که در جبال سلطنت داشتند و بعد برای اولادشان اسباب استیلای آنها را بر سواد تدارک کردند اینها بودند:1 - اشک بن جزه بن سیبان بن ارتشاخ بن هرمزبن ساهم بن رزان بن اسف
ساهمةلغتنامه دهخداساهمة. [ هَِ م َ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ٔ باریک لاغر. (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
متساهملغتنامه دهخدامتساهم . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) قرعه زننده با یکدیگر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مشغول به انداختن قرعه . (ناظم الاطباء).
مساهملغتنامه دهخدامساهم . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مساهمة. شریک و انباز. (غیاث ) (آنندراج ). شریک . (ناظم الاطباء) : این قسمت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر دیگری را در دانستن بعضی از آنچه نظم خواهد کردمساهم و مشارک گردانیده است . (از المعجم ص <span clas
اساهملغتنامه دهخدااساهم . [ اُ هَِ ] (اِخ ) موضعی است بین مکه و مدینه . فضل بن عباس اللهبی راست : نظرت ُ و هرشی بیننا و بصاقهافرکن کساب فالصوی من اساهم الی ضوء نار دون سلع یشبهاضعیف الوقود فاتر غیرسائم .(معجم البلدان ).
تساهملغتنامه دهخداتساهم . [ ت َهَُ ] (ع مص ) قرعه زدن . (زوزنی ). با یکدیگر قرعه زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تقارع . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). || تقسیم کردن چیزی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
مساهمدیکشنری عربی به فارسیيکي کردن , بهم پيوستن , متحد کردن , داخل کردن , جادادن , داراي شخصيت حقوقي کردن , ثبت کردن(در دفتر ثبت شرکتها) , اميختن , ترکيب کردن , معنوي , غير جسماني