سانحةلغتنامه دهخداسانحة. [ن ِ ح َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث سانح . رجوع به سانح شود. || هر چیز ناپسند و موحش . (ناظم الاطباء).
سانحهنگارaccident recorderواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی تعبیهشده در یک محفظۀ بسیار محکم که مؤلفههای پرواز را برای بررسی علت سوانح احتمالی ثبت میکند
نشست سانحهدارcrash landingواژههای مصوب فرهنگستاننشستی که در آن هواگَرد براثر عواملی نظیر ناهمواری زمین یا ناتوانی خلبان، دچار آسیبدیدگی شدید میشود
ساحةدیکشنری عربی به فارسیيارد(63 اينچ يا 3 فوت) , محوطه يا ميدان , محصور کردن , انبار کردن(در حياط) , واحد مقياس طول انگليسي معادل 4419/0 متر
سانحةلغتنامه دهخداسانحة. [ن ِ ح َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث سانح . رجوع به سانح شود. || هر چیز ناپسند و موحش . (ناظم الاطباء).
سانحۀ اسقاطگرhull loss accidentواژههای مصوب فرهنگستانسانحهای که در پی آن هواگَرد اسقاطی به شمار آید