سامیارواژهنامه آزاداین واژه از دو بخش سام و یار تشکیل شده است؛ در معنی سام باید رجوع کنیم به داستان شاهنامه که نام پدر زال بوده و به معنی آتش است؛ بخش دوم که یار است، به معانی مخت
ساتیاریلغتنامه دهخداساتیاری . (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری پاوه و 10 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو شهرستان کرمانشاه به
ساطیارلغتنامه دهخداساطیار.(اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔشهرستان سقز واقع در 18هزارگزی جنوب باختری بانه و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
سامارالغتنامه دهخداسامارا. (اِخ ) نام رودخانه ای است که رود کُن کای بدان میریزد. (ایران باستان ص 583).