سامجنلغتنامه دهخداسامجن . [ ] (اِخ ) رودعظیمی است که آن را رود سامجن خوانند و امروز رود شرغ میخوانند و بعضی مردم حرام کام خوانند. (تاریخ بخارای نرشخی ص 16). و پیوسته بیکند نیستان
سامجن مادونلغتنامه دهخداسامجن مادون . [ ] (اِخ ) روستائی از روستاهای دون حائط بود. (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 109 از اصطخری ص 310).
سامجن ماوراءلغتنامه دهخداسامجن ماوراء. [ ] (اِخ ) روستائی از روستاهای دون حائط بوده است . (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 109 از اصطخری ص 310).
سامجن مادونلغتنامه دهخداسامجن مادون . [ ] (اِخ ) روستائی از روستاهای دون حائط بود. (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 109 از اصطخری ص 310).
سامجن ماوراءلغتنامه دهخداسامجن ماوراء. [ ] (اِخ ) روستائی از روستاهای دون حائط بوده است . (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 109 از اصطخری ص 310).
حرامکاملغتنامه دهخداحرامکام . [ ح َ ] (اِخ ) رودی بزرگ که از میان دو قصبه ٔ اسکجکت و شرغ در بخارا میگذرد. نرشخی گوید: و شرغ به اسکجکت روباروی است و در میان هر دو... رود عظیم است که
بارکین فراخلغتنامه دهخدابارکین فراخ . [ ف َ ] (اِخ ) مؤلف شرح احوال و آثار رودکی در ج 1 ص 101 بنقل از تاریخ بخارای نرشخی آرد: نیستانها و آبگیرهای بزرگ پیوسته به بیکند (شهری بر جانب جی