سامارلغتنامه دهخداسامار. (فرانسوی ، اِ) گاهی اپیدرم کارپل های یک تخمدان در میوه های آکن متسع شده و میوه ٔ بالدار یا سامار تولید میسازد. بعضی از این میوه ها مانند زبان گنجشک و عرع
سامارلغتنامه دهخداسامار. (اِخ ) شهرکی است خرد از ناحیت کوه قارن (به دیلمان ) و از وی آهن و سرمه و سرب بسیار خیزد. (از حدود العالم ).
سامارالغتنامه دهخداسامارا. (اِخ ) نام رودخانه ای است که رود کُن کای بدان میریزد. (ایران باستان ص 583).
سامارالغتنامه دهخداسامارا. (اِخ ) شهری است از اتحاد جماهیر شوروی کنار رودخانه ٔ ولگا دارای 760000 تن سکنه است . بندری است تجارتی و صنعتی و اکنون به آن کویبیکف گویند.
سامارانگلغتنامه دهخداسامارانگ . (اِخ ) سمارانگ شهر و بندری است از جزایر جاوه . دارای 360000 تن جمعیت است . در آنجا قهوه ، نیشکر، تنباکو و مواد رنگی بدست می آید.
ساماریمفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهفلزی سخت به رنگ خاکستری که در رآکتورهای اتمی به منظور جذب نوترون کاربرد دارد.