سالیطسلغتنامه دهخداسالیطس . [ طِ ] (معرب ، اِ) اسم یونانی حجرالقمر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). افروسلونن . بصاق القمر. زبدالبحر. حجرالقمر . این کلمه در ذیل حجرالقمر بشکل سالنتیوس
سالیسلغتنامه دهخداسالیس . (اِخ ) حاکم نشین ایالت کرس بخش آژاکسیو . دارای 160 تن سکنه است . در آنجا تجارت زیتون و بلوط میشود.
سالیسبوریلغتنامه دهخداسالیسبوری . (اِخ ) روبرت سسیل مارکیز (1830 - 1903 م .) دیپلمات و مرد سیاسی انگلیسی . متولددر هاتفیلد . او مدتی رئیس بخش بهداشتی بود. او اولین وزیری است که از 18
سالیستیلغتنامه دهخداسالیستی . [ س ِ ] (اِخ ) آنتوان کریستف (1757 - 1809 م .) مرد سیاسی فرانسه متولد در سالیستو (کرس ) عضو کنوانسیون و مشاور پنجاه نفری . ناپلئون از او در مورد ایتال
سالیسیلات بازیک دوبیسموتلغتنامه دهخداسالیسیلات بازیک دوبیسموت . [ دُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) سالسیلات دوبیسموت افیتال 362 = C7H5O4Bi گردانیدر، سفید،بیشکل و بی بو میباشد. تقریباً در سردی در آب و الکل
سالیسیلات دانالژینلغتنامه دهخداسالیسیلات دانالژین . (فرانسوی ، اِ مرکب )326=O3,C11H12N2OC4Hیا سالی پیرین یا سالیسیلات دانتی پیرین بصورت متبلور است .بیرنگ و بی بو میباشد. مزه ٔ آن ابتدا تلخ و
shadesدیکشنری انگلیسی به فارسیسایه ها، سایه، سایه رنگ، حباب چراغ یا فانوس، اباژور، جای سایه دار، اختلاف جزئی، سایه دار کردن، سایه افکندن، تیره کردن، کم کردن، زیر و بم کردن
shedsدیکشنری انگلیسی به فارسیسایبان، الونک، کپر، ریختن، افکندن، خون جاری ساختن، جاری ساختن، پوست ریختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندن